در این کره ی سنگی بزرگ وقتی نا امیدی
چشم به کدام آسمان و ستاره بدوزی
درد دل با کدام ماه بگویی وگوش به کدام نجوای گوش خراش دهی
در زمینی که پشت هر دلی، دل نیست، به کدام دل، دل ببندی و به کدامین بهانه بخندی؟!
حال دلت که خوب باشد؛ گریه میشود امید دوباره به زندگی، صدای نمکی سر کوچه میشود آوای دلنشین زندگی
ترافیک میشود واقعیت زندگی شهری و هوای آلوده نیز دلخوشی دلپذیری که نفس های بهترینانت را مدام به تو یادآوری میکند
شاعر میشوی و همه ی فلسفه و منطق دنیا را عاشقانه به شعر می کشی
حالت که خوب باشد حتی بدترین چیزهای دنیا را هم زیبا میبینی و از هر چیز ساده ای بهانه ای برای لبخند برای خودت میسازی...
اما
.
.
"امان از روزی که حال دلت بد باشد"