خودتو سرگرم میکنی با چیزای مسخره و مذخرف، مثه آهنگ و گوشی و نت و کامپیوتر که، شاید شاید یادت بره همه چی، نه عشقو عاشقی و ایناها نه همه چی کلا مشکلاتت و سختی هات و همه چی بخاطر اینکه یه لحظه، فقط یه لحظه از ته دلت بخندی و بتونی دور و وریات رو شاد نگه داری!!
نمیشه بخدا نمیشه...
از همه بد تر باشه حالت و فک کنن بیخیال ترین آدم دنیایی، وقتی هم بخوای حرف بزنی، یه چیزی بگی، اشک و بغض و کوفت و زهرمارو....بروبابا، بیخیال میشی اصن، دوباره عشقه خودت و تنهایی های خودت!!
بدم ....خدایا اگه قرار بود انقد بد باشم واسه چی اومدم واسه چی گذاشتی پام به این دنیا کشیده بشه، دنیات خیلی سخت گیره، اصن بهت میگه که بد تا میکنه با آدمات؟!!
بدجور بد!
خدایا یا اگه امتحانه یکم آروم تر خب؟! من نمیتونم بخدا!!!
شاید بخاطر نگاهته، بخاطر نگاهته که هنوز هستم....وگرنه الان خودت فقط میدونستی کجام!!!!!!